کلمات کلیدی:
از تمامی پرسپولیس ها تمنی دارم فقط به عشق جادو گر در بازی امشب شئونات اخلاقی را رعایت فرمائید.
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و ال محمد
مکر غرب:
میگوند ؛ در روزگاران گذشته ، در کشورهندوستان شهری وجود داشت که جلوی دروازه ورودیش دو مجسمه قرار داده بودند روبروی هم ، یکی در نهایت زیبایی و دیگری در نهایت زشتی .
امّا آن مجسمه زشت که دو شاخ هم بر سر داشت با انگشت خود یک خال سیاه را که در گوشه لب مجسمه بسیار زیبا بود را نشانه رفته و آن خال را عاملی برای زشتی مجسمه زیبا معرفی میکرد در صورتی که خود آن خال عاملی بر زیبای آن مجسمه بود .... .
مردمی که وارد این شهر می شدند با دیدن این صحنه و تفکر در آن می فهمیدند که آن مجسمه زشت با این کار می خواهد زشتی های خود را پنهان کرده و آن مجسمه زیبا را زشت و منفور معرفی کند .
و این داستان ، حکایت جهان امروز است .
در جهان امروز ، کشورها و قدرتهای دیو صفتی هستند که برای بهره کشی و ظلم و غارت دیگر کشورها، انگشت نشانه خود را بسوی نقاط قوت کشورهای دیگر مخصوصا کشورهای اسلامی که همان ارزشهای انسانی آنهاست دراز کرده اند . با این کار میخواهند :
اولا ؛ آن نقاط قوت (ارزشهای انسانی ) را زیر سوال برده و آن را ضد ارزش نشان دهند .
ثانیا ؛ چهره ضد انسانی و استثماری خود را در پشت آن ادعا مخفی نمایند .
ثالثا ؛ مردم آن کشورها را از ارزشهای انسانی و فرهنگی خود غافل نموده بسوی بی بند وباری و پوچیگری سوق دهند تا بهتر از ایشان بهره کشی کرده وهر گونه مقاومت را دربرابر خواسته هایشان از بین ببرند .
بعنوان مثال :
در کشورهای اسلامی ، حجاب مخصوصا برای " زن " یک ارزش است ، امّا کشورهای غربی ،آنرا یک ظلم به زن میدانند و با انواع تبلیغات سعی در این دارند که آنرا وسیله در بند کردن و ظلم به زن نشان دهند . در صورتی که حجاب یک زن در جامعه :
اولا ؛ ارزش واقعی و مقام والای یک" زن "را در جامعه نشان میدهد که باید برای آن حرمت و ارزش قائل شد .
ثانیا ؛ از انواع فسادهای اجتماعی و فردی جلوگیری مینماید .
این موضوع یعنی یک نقطه قوت .
امّا کشورهای غربی، " حجاب زن" را ظلم به زن و نشانه عقب ماندگی جوامعه اسلامی میدانند .
حال اگر " زن برهنه " را در جامعه غربی مورد بررسی قرار دهیم ، زن را نه بعنوان یک انسان بلکه بعنوان یک کالا و یک وسیله ارضای خواهشهای نفسانی مردان پیدا میکنیم . در جامعه غربی زن بعد از انواع سوء استفاده های جنسی دور انداخته میشود .
زنی که دائم در معرض خواهشهای نفسانی مردان قرار دارد ، چگون میتواند نقش یک مادر سالم و دلسوز را برای فرزندانش ایفاء نماید ؟ چگونه میتواند فرزندان سالمی را تحویل جامعه دهد ؟ چگونه میتواند نقش یک انسان را در پاک سازی جامعه از انواع فساد های اخلاقی و اجتماعی ایفاء نماید ؟و ...
با مقایسه عقلانی جایگاه " زن و ارزش حجابش " در جوامعه اسلامی و" زن برهنه " و نتایج این برهنگی در جوامعه غربی ، متوجه میشویم که آیا حجاب برای زن باعث ارزش است یا ظلم و بی ارزشیست ؟
مثال دیگربرای ارزشهای جوامعه اسلامی ، که انگشت اشاره کشورهای دیو صفت بسوی آن دارز شده ؛
قانون مجازات اسلامی میباشد که اجرای آن آسایش و آرامش دیگر انسانها و همچنین رسیدن به عدالت اجتماعی را در پی دارد و عمل به دستورات آن اجتماع را از انواع فسادها و جرایم تا حدود بسیار زیادی پاک میسازد . این در حالیست که قانون مجازات اسلامی که منشاء الهی دارد پی در پی مورد تهاجم کشورهای غربی قرار میگیرد که خود بخاطر نداشتن قانون جامع و فراگیرجزایی دچار انواع جرایم و بزهکاری اجتماعی ، جرم و جنایت میباشند .
مورد اشاره دیگر انگشت این دیو صفتان غربی در کشورهای اسلامی ؛ کانون گرم خانواده و در پی آن احترام به پدر و مادر میباشد که برکات فراوانی برای فرد و اجتماع در پی دارد . البته همه میدانند که جامعه غربی از این کانون گرم خانواده و برکات آن کاملا بی بهره میباشند .
وموارد بسیار زیادی از قوانین الهی اسلام و همچنین فرهنگ غنی ایرانی و شرقی که یا مورد تهاجم غربی ها قرار میگیرد یا سعی در دستکاری و تغییر آن را دارند .
امّا از سوی دیگر کشورهای غربی ؛ ضد ارزشها و لاوبالی گریها را ارزش معرفی کرده و مقابله با آنرا نقض حقوق بشر میدانند .
بعنوان مثال ؛
عمل شنیع و زشت" همجنس بازی "(البته برای کم کردن زشتی نام آن به آن عمل زشت" همجنسگرایی" میگویند!!!) را که در طول تاریخ تمام انسانها آنرا نهی کرده و از آن دوری میکردند را بعنوان یک ارزش معرفی کرده و از آن دفاع میکنند . این در حالی است که اگر تنها 40 سال پیش یعنی سال1974میلادی افرادی در اروپا یا امریکا دچار چنین عمل زشتی میشدند از جامعه طرد شده و همه از آنها دوری میکردند .
چه شد که در عرض تنها کمتر از 40 سال ضد ارزش به ارزش تبدیل گردید ؟ آیا ملاکهای انسانی غرب غلط بود یا افکارشان دچار انحراف گردید ؟
حتی اگر پوشش " زن " را در اروپا و امریکا در طی حداقل هفتاد سال قبل مورد بررسی قرار دهیم باز هم به این تغییر رویه میرسیم . زنی که درغرب وقتی از خانه بیرون میرفت تمام بدنش پوشیده بود و حتی کلاه بر سر میگذاشت چگونه به این صورت امروزی( نیمه برهنه) در آمد ؟ و برای چه ؟
کار آن انگشت دیو زشت شاخدار، دم دروازه آن شهر در هندوستان را امروزه شبکه های تلوزیونی کشورهای غربی مانند بی بی سی(BBC ) و صدای امریکا(VOA) و همچنین شرکتهای فیلم سازی بزرگ غربی مانند هالیوود(Hollywood) انجام میدهند .
پس ما هم مانند مسافران آن شهر باید بیندیشیم که کار مجسمه زشت امروز (غرب) برای پنهان کردن چهره زشت و پلید خود در پشت آن ادعا ها یش و همچنین زیر سوال بردن زیبایی های الهی جوامعه اسلامی میباشد .
پس باید " مکر " غربی ها را و" شّرشان " را با عمل به دستورات قرآن وسنت اهلبیّت(ع) و همچنین ترویج شعائر اسلامی که بالاترین ارزش را برای انسان و زندگی اجتماعیش قائل است به خودشان برگردانیم و زندگی انسانی را به آنها هدیه دهیم . و انشاءا... جهان را برای ظهور منجی عالم ، حضرت مهدی (عج) آماده نمایم .
انشاءا...
عاشق کوه
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و ال محمد
مکر غرب:
میگوند ؛ در روزگاران گذشته ، در کشورهندوستان شهری وجود داشت که جلوی دروازه ورودیش دو مجسمه قرار داده بودند روبروی هم ، یکی در نهایت زیبایی و دیگری در نهایت زشتی .
امّا آن مجسمه زشت که دو شاخ هم بر سر داشت با انگشت خود یک خال سیاه را که در گوشه لب مجسمه بسیار زیبا بود را نشانه رفته و آن خال را عاملی برای زشتی مجسمه زیبا معرفی میکرد در صورتی که خود آن خال عاملی بر زیبای آن مجسمه بود .... .
مردمی که وارد این شهر می شدند با دیدن این صحنه و تفکر در آن می فهمیدند که آن مجسمه زشت با این کار می خواهد زشتی های خود را پنهان کرده و آن مجسمه زیبا را زشت و منفور معرفی کند .
و این داستان ، حکایت جهان امروز است .
در جهان امروز ، کشورها و قدرتهای دیو صفتی هستند که برای بهره کشی و ظلم و غارت دیگر کشورها، انگشت نشانه خود را بسوی نقاط قوت کشورهای دیگر مخصوصا کشورهای اسلامی که همان ارزشهای انسانی آنهاست دراز کرده اند . با این کار میخواهند :
اولا ؛ آن نقاط قوت (ارزشهای انسانی ) را زیر سوال برده و آن را ضد ارزش نشان دهند .
ثانیا ؛ چهره ضد انسانی و استثماری خود را در پشت آن ادعا مخفی نمایند .
ثالثا ؛ مردم آن کشورها را از ارزشهای انسانی و فرهنگی خود غافل نموده بسوی بی بند وباری و پوچیگری سوق دهند تا بهتر از ایشان بهره کشی کرده وهر گونه مقاومت را دربرابر خواسته هایشان از بین ببرند .
بعنوان مثال :
در کشورهای اسلامی ، حجاب مخصوصا برای " زن " یک ارزش است ، امّا کشورهای غربی ،آنرا یک ظلم به زن میدانند و با انواع تبلیغات سعی در این دارند که آنرا وسیله در بند کردن و ظلم به زن نشان دهند . در صورتی که حجاب یک زن در جامعه :
اولا ؛ ارزش واقعی و مقام والای یک" زن "را در جامعه نشان میدهد که باید برای آن حرمت و ارزش قائل شد .
ثانیا ؛ از انواع فسادهای اجتماعی و فردی جلوگیری مینماید .
این موضوع یعنی یک نقطه قوت .
امّا کشورهای غربی، " حجاب زن" را ظلم به زن و نشانه عقب ماندگی جوامعه اسلامی میدانند .
حال اگر " زن برهنه " را در جامعه غربی مورد بررسی قرار دهیم ، زن را نه بعنوان یک انسان بلکه بعنوان یک کالا و یک وسیله ارضای خواهشهای نفسانی مردان پیدا میکنیم . در جامعه غربی زن بعد از انواع سوء استفاده های جنسی دور انداخته میشود .
زنی که دائم در معرض خواهشهای نفسانی مردان قرار دارد ، چگون میتواند نقش یک مادر سالم و دلسوز را برای فرزندانش ایفاء نماید ؟ چگونه میتواند فرزندان سالمی را تحویل جامعه دهد ؟ چگونه میتواند نقش یک انسان را در پاک سازی جامعه از انواع فساد های اخلاقی و اجتماعی ایفاء نماید ؟و ...
با مقایسه عقلانی جایگاه " زن و ارزش حجابش " در جوامعه اسلامی و" زن برهنه " و نتایج این برهنگی در جوامعه غربی ، متوجه میشویم که آیا حجاب برای زن باعث ارزش است یا ظلم و بی ارزشیست ؟
مثال دیگربرای ارزشهای جوامعه اسلامی ، که انگشت اشاره کشورهای دیو صفت بسوی آن دارز شده ؛
قانون مجازات اسلامی میباشد که اجرای آن آسایش و آرامش دیگر انسانها و همچنین رسیدن به عدالت اجتماعی را در پی دارد و عمل به دستورات آن اجتماع را از انواع فسادها و جرایم تا حدود بسیار زیادی پاک میسازد . این در حالیست که قانون مجازات اسلامی که منشاء الهی دارد پی در پی مورد تهاجم کشورهای غربی قرار میگیرد که خود بخاطر نداشتن قانون جامع و فراگیرجزایی دچار انواع جرایم و بزهکاری اجتماعی ، جرم و جنایت میباشند .
مورد اشاره دیگر انگشت این دیو صفتان غربی در کشورهای اسلامی ؛ کانون گرم خانواده و در پی آن احترام به پدر و مادر میباشد که برکات فراوانی برای فرد و اجتماع در پی دارد . البته همه میدانند که جامعه غربی از این کانون گرم خانواده و برکات آن کاملا بی بهره میباشند .
وموارد بسیار زیادی از قوانین الهی اسلام و همچنین فرهنگ غنی ایرانی و شرقی که یا مورد تهاجم غربی ها قرار میگیرد یا سعی در دستکاری و تغییر آن را دارند .
امّا از سوی دیگر کشورهای غربی ؛ ضد ارزشها و لاوبالی گریها را ارزش معرفی کرده و مقابله با آنرا نقض حقوق بشر میدانند .
بعنوان مثال ؛
عمل شنیع و زشت" همجنس بازی "(البته برای کم کردن زشتی نام آن به آن عمل زشت" همجنسگرایی" میگویند!!!) را که در طول تاریخ تمام انسانها آنرا نهی کرده و از آن دوری میکردند را بعنوان یک ارزش معرفی کرده و از آن دفاع میکنند . این در حالی است که اگر تنها 40 سال پیش یعنی سال1974میلادی افرادی در اروپا یا امریکا دچار چنین عمل زشتی میشدند از جامعه طرد شده و همه از آنها دوری میکردند .
چه شد که در عرض تنها کمتر از 40 سال ضد ارزش به ارزش تبدیل گردید ؟ آیا ملاکهای انسانی غرب غلط بود یا افکارشان دچار انحراف گردید ؟
حتی اگر پوشش " زن " را در اروپا و امریکا در طی حداقل هفتاد سال قبل مورد بررسی قرار دهیم باز هم به این تغییر رویه میرسیم . زنی که درغرب وقتی از خانه بیرون میرفت تمام بدنش پوشیده بود و حتی کلاه بر سر میگذاشت چگونه به این صورت امروزی( نیمه برهنه) در آمد ؟ و برای چه ؟
کار آن انگشت دیو زشت شاخدار، دم دروازه آن شهر در هندوستان را امروزه شبکه های تلوزیونی کشورهای غربی مانند بی بی سی(BBC ) و صدای امریکا(VOA) و همچنین شرکتهای فیلم سازی بزرگ غربی مانند هالیوود(Hollywood) انجام میدهند .
پس ما هم مانند مسافران آن شهر باید بیندیشیم که کار مجسمه زشت امروز (غرب) برای پنهان کردن چهره زشت و پلید خود در پشت آن ادعا ها یش و همچنین زیر سوال بردن زیبایی های الهی جوامعه اسلامی میباشد .
پس باید " مکر " غربی ها را و" شّرشان " را با عمل به دستورات قرآن وسنت اهلبیّت(ع) و همچنین ترویج شعائر اسلامی که بالاترین ارزش را برای انسان و زندگی اجتماعیش قائل است به خودشان برگردانیم و زندگی انسانی را به آنها هدیه دهیم . و انشاءا... جهان را برای ظهور منجی عالم ، حضرت مهدی (عج) آماده نمایم .
انشاءا...
عاشق کوه
کلمات کلیدی:
عنوان : روان پریش
دسته بندی : سیاست
نویسنده : امیر محمد
تاریخ : 1392/4/25
لینک این مطلب که در سایت حرف تو منتشر شده است .
این روزها در حال کلنجار رفتن با خودم بودم در خصوص بی حوصلگی از ریتم کند و تکراری خبرهای روزنامه ها که بازهم عروسک خیمه شب بازی اسرائیلی من را از این فرو رفتن در تفکر عمیق نجات داد و با اظهار بیانات گهر بارش ، لبخند رضایت ما از حماقت های وی را بر لبانم نشاند .
احتمالاً این آقای نتانیاهو یا نمی داند خط قرمز یعنی چه و یا اصلاً رنگ ها را از همدیگر تشخیص نمی دهد که بازهم در توهمات خویش برای کشور قدرتمند جمهوری اسلامی ایران ، خیال دست درازی ، تصور می کند . فکر کنم آخرش این آقای نتانیاهو آرزو به دلِ این خیال حمله به ایران بماند و از این سرای پر فریب ، رخت بر بندد .
البته این مجموعه بازیهای اسرائیل و آمریکا برای دفعات نخستین نیست که اجرا می شود . بارها این بده و بستانهای رسانه ای بین این دو هم پیاله رد و بدل شده است . اوباما تا کنون زیر بار دیوانه بازیهای نتانیاهو نرفته ، چرا که خوب می داند سرشاخ شدن با ایران یعنی در یک زیر دوخم ایران اسیر شدن و در نهایت خاک شدن ، البته اگر شانس بیاورد و یک بارانداز هم از ایران نخورد ، حداقل با یک امتیاز ، میدان بازی را سرشکسته ترک خواهد کرد . حالا این که خود شیطان بزرگ است ، اگر نوچه اش ( اسرائیل ) بیاید دیگر خودتان نتیجه را حدس بزنید ، کار سختی نیست .
البته برای این دستپاچگی نتانیاهو دلایل زیادی را می توان بر شمرد ولی آن چیز که واضح است ، سردرگمی وی از بالا رفتن ضریب نفوذ جمهوری اسلامی ایران در دنیاست و اینکه اگر این روند مثبت یارگیری جمهوری اسلامی ایران در بین ملتها و دولتهای سراسر دنیا ادامه پیدا کند ، آنوقت دیگر کسی برای حرفها و طرحها و نقشه های این مجنونِ عاقل نما ، حتی تره هم خرد نمی کند .
نتانیاهو اعلام کرده که ساعت برنامه های کشورش با سرعتهای مختلف حرکت می کند ، هر کجا که دوست داشته باشد آرام حرکت می کند و هر کجا هم که میلش نکشد ، سرعت را کم می کند ! خیلی رو داری می خواهد اینچنین آشکار اعلام کردن که در روند حل مشکلات منطقه و جهانی ، اسرائیل همیشه باب میل نافُرمش عمل می کند .
در خصوص بی ادبی هم که نتایناهو ، هیچ حرفی را باقی نگذاشته است . از بذل و بخشش القاب و نشان های خودش به روسهای جمهور فعلی و آینده جمهوری اسلامی ایران می توان به راحتی به شخصیت روان پریشش در مناسبات جهانی پی برد . البته احتمالاً این مشکلات وی ، نمودی از روان پریشی های درون خانوادگی است که به وی پیشنهاد می کنم یه سری به یک روان شناس بزند تا بیشتر از این اختلافات درون خانوادگی اش را به صحنه مناسبات جهانی وارد نکند .
در این میان ادعای دولت ایالات متحده آمریکا در خصوص بازتاکید بر لزوم حل مشکل هسته ای ایران از طریق مذاکره و همچنین آرامشی که در اعضاء گروه 1+5 در خصوص ادامه روند مذاکره با ایران دیده می شود ، مزید بر علت شده تا این آقای نتانیاهو ، بیش از پیش احساس خطر کند و این چنین دیوانه وار شروع به تهدیدهایی نماید که بدون شک بروز هر کدام از پیش نمایشهای آن مساوی خواهد بود با همان چیزی که اسرائیل از آن می ترسد ، یعنی محو کامل ار صحنه سیاسی و حتی فیزیکی در پهنه دنیا . پیشنهاد می کنم آقای نتانیاهو کمی حافظه خود را به کار بگیرد و دیوانه بازیهایش در برخورد با حزب الله را به خاطر بیاورد و بعد ، آن شکست از فرزند برومند جمهوری اسلامی در منطقه را صد برابر کند ، آنگاه است که در خواهد یافت با چه کسی روبروست .
کلمات کلیدی:
بدون شک امام خمینی (ره) بنیادی را در ایران بنا نهادن که آنقدر مستحکم بوده که تاکنون با اینکه تمامی قدرت ها به هر وسیله ایی اعم از نرم و سخت اراده برای نابودی آن گرفتند ولی این مسیر روشن هر روز فراگیر تر و جهانی تر شده است به صورتی که امروز به عنوان یک مسیر جدا از شرق و غرب خوانده می شود.
انقلاب اسلامی جدا از اینکه در پهنای خاک مقدس ایران شکل گرفت از چنان دوامی برخوردار بوده است که با اینکه از همان ابتدا مورد تهاجم واقعه شده اما همچنان ایستاده است
- ترور شخصیت های شاخص انقلاب و یاران صدیق انقلاب نظیر بهشتی، باهنر، رجایی و بسیاری دیگر که هر یک از آنها برای سقوط یک انقلاب نو پا کافی بود
- تهاجم عراق به ایران جنگ 8 ساله در حالی که هنوز اندکی از استقرار جمهوری اسلامی می گذرد و کشور با توجه به فرار بعضی از فرماندهان ارتش هنوز ارتش را سامانه دهی نکرده است
- تحریک برای جدایی طلبی بسیاری از بخش های مرزی کشور
- ترور کور و کشتار چند هزار نفری توسط منافقین
- غائله اسفند ماه بنی صدر
- تهاجم رسانه ها و رادیو های بیگانه
- تحریم ها که از ابتدای انقلاب شروع شد و قبل از اجرای هرکدامشان بیان می شود که این فلج کننده است
- آشوب های 87
- قتل های زنجیره ایی
- جریان های خود فروخته
- رسانه های خود فروخته داخلی
- جنگ نرم و حمله به پایه فرهنگی سبک زندگی ایرانی و سلامی
- فتنه 88
و هزار،هزار طرح و کودتای نرم و سخت که شاید بخشی از یکی از آنها برای سقوط یک انقلاب کافی باشد
انقلابی که از همان ابتدا عزم ایستادن روی پای خود را کرد و تا به حال به مدد حضرت صاحب چنین بوده است
حال سوال اینجاست : چه مؤلفه هایی سبب این استحکام شده است؟
امام خمینی (ره) پایه های انقلاب را روی چه ستونهایی بنا کردکه با این همه دشمنی و خرابکاری هنوز ایستاده است و تازه هر روز رویش هم دارد؟
چطور ایران مرزها را فتح می کند در حالی که دشمنانش هر روز و هر ساعت به تمام توان در حال حمله به مرزهای مادی و معنویی او هستند؟
چه طور سازهای نظامی و ارتش را مستقر کرده است که تا به حال توانسته است محکم به ایستد؟
چه طور مردم را دل بسته انقلاب کرده است که مردم انقلاب را نه اینکه رها نکرده اند بلکه در سختی هایی مانند جنگ و اقتصاد یار انقلاب بوده اند؟
و بسیاری از سوالات دیگر که اینها انقلاب ایران را از سایر انقلاب های جهان نه اینکه متمایز می کنند بلکه حتی برتر هم قرار می دهد
انقلاب فرانسه چندین بار علیه خودش انقلاب کرد، بعضی از انقلاب ها از درون خورده شده اند اما در ایران نظامی را امام خمینی (ره) بنا گذاشته است که هر روز بر آرمانهای ابتدایی اش استوار تر می شود
شاید بتوان عوامل زیر را به اختصار تفاوت انقلاب ایران به رهبری امام خمینی ره از دیگر انقلاب ها دانست
الف- استحکام انقلاب بر موازین اسلام: اسلام دینی پویا و زنده است و به هیچ عنوان دچار تند رویی و کند روی-ریشه تغییر و تخریب آرمان ها-نمی شود و باتوجه به سابقه و تجربه بیش از 1400 ساله و نفوذ در میان مردم ایران پایه و منبع اصلی انقلاب است.
ب- استحکام بر روی مستضعفین و پا برهنه های: به صورت قطع از نکاتی که مکرر امام خمینی (ره) روی آن تاکید داشتند حضور همیشگی مردم مخصوصا مردم مستضعف و اینکه این انقلاب اصلا بر پایه مردم مسلمان و ولایت مدار بنا شده است، سرمایه ایی که بسیار بکار انقلاب امده است، مردمی که هیچ وقت انقلاب را تنها نگذاشتند و همیشه انقلاب را برای خود می دانستن تا جایی که که امام خمینی (ره) ملت ایران را برتر از ملت های دیگر در تاریخ می دانند.
ج- استحمام بر صلاح و آسایش مردم: انقلاب های دیگر کشور ها اغلب بر روی اصولی مستحکم شده است که در زمان کوتاهی با منافع و صلاح مردم به تضراب می رسد که در بهترین حالت کشور ها گاهی به اصول و گاهی به منافع نگاه می کنند -کشور های غربی بر منافع و کشور های کمونیسم بر اصول تاکید دارند-اما حضرت امام نظامی را بنا نهادند که جنسی از منافع و اصول را تعریف می کند-بنا به ریشه اسلامی انقلاب- که اگر به صورت صحیح اجرا شود هیچ وقت این دو به تناقض نمی خوردند هیچ بلکه سبب تعالی هر یک نیز می شوند در اصول، تعالی اجرایی و در منافع و آسایش تعالی ظاهری و باطنی.
د- انعطاف پذیری و پویایی انقلاب: ابتکاراتی که در طول سی چند ساله انقلاب رخ داده است شاید با حدود یک یا حتی دو قرن دیگر کشورها-از لحاظ تجربه سیاسی- برابری کند.
تعریف جمهوری اسلامی با ساختار نظام مند - ترکیب دین و مردم سالاری - تبدیل تهدید ها به فرصت ها در موضوعات بین الملل و اقتصادی - چرخشهای بین گروهی در جریانات سیاسی در بازهای کم زمانی و بسیاری از این موضوعات که ریشه و اصل پویایی نظام را می رساند
کلمات کلیدی:
1- اصولگرایان قبل از دولت اصلاحات به انحصار طلبی در پستها و جایگاه های شان معروف بودند، به نحوی که صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ریاست مجلسی آقای ناطق نوری به شدت مورد انتقاد قرار داشت و بسیاری اصولگرایان یا وابستگان و بستگانشان به نهادهای ثروت و قدرت و رانتخواری یا مشغول و یا متهم بودند، این منفوریت اصولگرایان در آن دوره بود که باعث پیروزی مقتدرانه اصلاح طلبان شد. اما هم اکنون اصولگرایان را به دو شعبه می توان تجزیه نمود، یکی آن اصولگرایی که در قالب تعاریف جناحی و تشکلاتی از قدیم تعریف شده بودند و به عنوان اصولگرایان سنتی مطرح بودند و به کار تشکیلاتی و مصلحت سنجی های سیاسی اصالت می دادند و دیگری افراد و یا تشکلهایی که بعدها و عموماً بعد از اصلاحات در دامنه تعریف اصولگرایی ورود پیدا کردند و مبادی به مباحث حزبی و گروهی اصولگرایی نبوده و تکلیف محور بودند. در این یک دهه و پس از جریان اصلاح طلبی، اصولگرایان جدید که از این پس به آنها نواصولگرایان خواهم گفت، با تشکلی به نام آبادگران به محوریت مهندس چمران پا به منصه ی ظهور نهادند و در انتخابات شوراها موفق به ورود تشکیلاتی در مدیریت شهر تهران شدند که خروجی این شورا فردی به نام احمدی نژاد به عنوان شهردار بود و این شهردار با حمایتِ همان گروه و بدون پشتوانه از سوی اصولگرایان سنتی و حتی در رقابت با ایشان توانست بر هاشمی رفسنجانی و لاریجانی و قالیباف و ولایتی و توکلی و ... موفق به کسب اکثریت آرای مردم گردد و اگر چه بعدها آقای احمدی نژاد منکر هرگونه حمایت جناح های سیاسی شد، ولی هرگز نمی توان نقش مهندس چمران و گروه آبادگران را در موفقیت و حضور نواصولگرایان در عرصه ی سیاست منکر شد.
2- نو اصولگرایان به قدرت نمی رسیدند اگر جریان فکری ولانگارانه اصلاح طلبی با جهاد فکری علمای اسلام و در رأس آنها استاد مصباح و شاگردانشان مواجه نمی شد، ایشان بودند که با مقاله و مناظره و مباحثه و سخنرانی، مظلومانه سینه شان را در معرض تیرهای مسموم تهمت قرار دادند و تئوریسین هایشان را به مناظره می خواندند و آنان یا به مناظره در نمی آمدند و یا دست از پادرازتر بیرون می رفتند. مجاهدت استاد مصباح در معرفی چهره ی منحرف اصلاحات و حمایت نو اصولگرایان در انتخابات از احمدی نژاد، پشتوانه ی محکمی برای انتخاب او شد. از یک سو آبادگران و نو اصولگرایان سلامت نفس، انقلابی گری و توان مدیریتی خود را اثبات کردند و از یک سو استاد مصباح بعد از یک دوره ی روشنگرانه مجاهدانه، حمایتشان را پشتوانه ی آرمانهای انقلابی نو اصولگرایی قرار دادند.
3- احمدی نژاد دولت نهم را با عمل کردن به شعارهایی که داده بود آغاز کرد، وزرای انقلابی و با سواد و دور از حلقه ی بسته ی مدیران و مراکز قدرت و ثروت اولین علامت پایبندی احمدی نژاد به همان اصول و شعارهای انتخاباتی بود. رویه ی انقلابی احمدی نژاد به سرعت وزارتخانه ها و ادارات مختلف را از تجملگرایی و مدیرسالاری به سمت بی تکلفی و مردمداری هدایت کرد. احمدی نژاد، آنقدر ولایت مدار بود که بدون ترس از نیشها، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری دست رهبرش را بوسید و در دولت نهم بارها ثابت کرد که کمترین همت را برای دفاع از خود و ورود به حواشی می گذارد و اثبات کرد که قانون را به نظرات شخصی اش ترجیح می دهد و به قواعد بازی های سیاسی پایبند نیست.
4- با ورود احمدی نژاد و نو اصولگرایان به قدرت و عدم بکارگیری ایشان در کابینه، اصولگرایان سنتی نیز عملاً دچار سرخوردگی شدند و کمر به همت بستند تا با سهم خواهی، پیروزی احمدی نژاد را به خودشان منتصب کنند که احمدی نژاد بارها خود را از آنها جدا دانست و این تقابل در عمل موجب بروز اصطکاک های شدیدی بین او و اصولگرایان سنتی در مجلس و شهرداری شد. دولت نهم در برابر این اصطکاک ها کمترین واکنشی را نشان می داد و تسلیم حاشیه سازی ها نمی شد و بغض ها را فرو می خوردند و تحمل می کردند که به همین لحاظ مقام معظم رهبری بارها در این عرصات از دولت حمایت کرد و حتی از او می خواست در عرصه روابط عمومی و اطلاع رسانی و دفاع از خود فعالتر باشد.
5- در دوره نهم ریاست جمهوری، نو اصولگرایان عملاً به سمت دولت متمرکز شدند و احمدی نژاد ایشان را گرد خویش آورده بود و مهندس چمران و یارانش در شهرداری عملاً اگر چه منتظر بودیم در دولت جایگاهی بیابند، ورود پیدا نکردند و حتی شهردار تهران را از رقبای سابق احمدی نژاد یعنی دکتر قالیباف انتخاب کردند. بارها و بارها اختلافات عمیقی بین مهندس چمران و دکتر احمدی نژاد با دکتر قالیباف درگرفت که این اختلافات در موضوعات مختلف ادامه یافت و عملاً مهندس چمران نتوانست یک انقلابی دیگر از نسل احمدی نژاد را در شهرداری تهران حمایت و برای عرصه های بعدی آماده کند.
6- دولت نهم هرچقدر از اصولگرایان سنتی دور بود، به تفکرات استاد مصباح و شاگردانش نزدیک بود، به نحوی که عملاً نزدیک ترین عالم به دولت، استاد مصباح بود، معاون احمدی نژاد در امور روحانیت، از شاگردان استاد مصباح انتخاب شد، دولت برای خودش یکی از شاگردان استاد را به عنوان استاد اخلاق دائمی دولت انتخاب کرد و این قرابت بین استاد مصباح و دولت، عملاً یک نماد بود از اخلاقیات، معنویت و دین مداری دولت نهم، به نحوی که کوچکترین انحرافی در دولت، توسط استاد و شاگردانش در درون دولت مورد تذکر واقع می شد.
7- پایان دولت نهم و آغاز دولت دهم، نقطه ی عطفی از نمایش تغییرات احمدی نژاد بود. شمار عزل و نصب های غیر قابل توجیه احمدی نژاد اینقدر زیاد بود که عملاً نزدیک بود دولت را از رسمیت بیندازد، نزدیکتر شدن مهره ای به نام مشایی به احمدی نژاد به لحاظ قرابت فکری و حتی خانوادگی، ریشه ی بسیاری از این عزل و نصب ها و تغییرات تلقی می شد.
8- به قدرت رسیدن دولت دهم در حالی صورت گرفت که موج بلندی از تهمت، قبل از آغاز انتخابات علیه احمدی نژاد آغاز شد و این خیلی قبل از زمان قانونی تبلیغات ریاست جمهوری دهم بود و احمدی نژاد تمام تیرهایش را گذاشت برای روزهای قانونی تبلیغات، تقلای عجیب و قریب اصلاح طلبان، آقازادگان، اصولگرایان سنتی و مراکز قدرت و ثروت علیه احمدی نژاد، با سخنانی از سوی احمدی نژاد همراه شد که نشان از مظلومیت وی بود و مظلومیت احمدی نژاد در کنار مدیریت تمرکز گریزانه، جسورانه، خادمانه، قانونمندانه واز همه مهمتر، مردمدارانه ی احمدی نژاد موجب رأی قاطع به وی گردید.
9- رأی قاطع احمدی نژاد که از قبل هم پیش بینی می شد، یک هماهنگی را قبل از انتخابات بین سایر نامزدها ایجاد کرد تا مدام چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، از تقلب سخن به میان بیاورند و این سخنان به نقطه ی آشوب برسد و به حمایت های خارجی، اغتشاشات داخلی و فشارهای سنگین و ارتقا یافته بین المللی منجر شود. فشارهایی که موجب شد تا مذاکرات هسته ای که در نقطه ی آغاز تفاهم بر مبادله ی سوخت هسته بود، با 14 ماه تعطیلی و تحریمهای به اصطلاح فلج کننده همراه گردد و در این میان برخی سردمداران اصولگرایی سنتی تنها به فروعی مانند کهریزک می اندیشیدند و تا ماه ها، با سکوت معنی دار خود از فتنه و فتنه گران حمایت کردند.
10- دولت دهم با یک داستان به نام معاونت اولی مشایی آغاز شد که این مسئله با انتقادات شدید استاد مصباح و شاگردانش و حزب اللهی ها و حتی اصولگرایان سنتی که در کمین چنین خبتی از دولت بودند آغاز شد، انقطاع از استاد مصباح و شاگردانش در چند پرده آشکار و قطعی شد و گویا استاد اخلاقی دولت نیز از شاگردی با واسطه ی استاد مصباح (توسط آقا تهرانی) به مشایی سپرده شد!! و نیاز به استاد مصباح و حمایتها و هدایتهایش نیز در مکتب جدیدی که مشایی به نام مکتب ایرانی ارائه می کرد، گم شد که این اختلافات در ایجاد شکاف در هیأت دولت و اعتراضات برخی از وزرا عینیت یافت و این شکاف، موجب جدایی ایشان از دولت گردید.
11- وزرا و نزدیکانی که به واسطه ی تغییرات در احمدی نژاد از او دور شده بودند، احساس کردند که نباید بگذارند آن خط و راه که احمدی نژاد از او منحرف می شد زیر گل و لای مدفون شود و این شد که گرد استاد مصباح جمع شدند و جبهه ای به نام پایداری را تشکیل دادند. این جبهه در چند انتخابات فرصت حضور یافت و در هر یک به فراخور تشکیلاتی که ایجاد کرده بود، توانست ثمری برگیرد. جبهه پایداری به همان اصول اولیه نو اصولگرایان اعتقاد داشت و در کنار آن نمی خواست مبانی فکری و اصولیش از محوریت اسلام به محوریت مشایی تغییر جهت دهد و این چنین شد که جبهه پایداری هم از تیر طعنه زنانی که استاد مصباح را در به قدرت رسیدن احمدی نژاد مقصر می دانستند در امان نبود و هم از تیر کین حامیان متعصب دولت. جبهه پایداری به صورت مستمر در رسانه های نزدیک به اصلاحات و فتنه و اصولگرایان سنتی و انحرافیون هدف دروغ و تهمت قرار داشت.
12- به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک می شدیم و تغییرات احمدی نژاد در ابعاد بیشتری توسعه می یافت. این احمدی نژاد نه تنها فوراً به قانون تمکین نمی کرد بلکه در برابر قانون می ایستاد و حتی خودش را مرجع صحت و یا عدم صحت قوانین می دانست، ابعاد افشاگرانه او نیز توسعه می یافت و از حد لیستهای در جیب به نمایش فیلم در مجلس رسید. روحیه ایستادگی او در برابر دشمنان به حد دوستان نیز ارتقا می یافت و او نه تنها با سران قوا و شورای نگهبان مشکل پیدا می کرد بلکه به هیأت داوری منتخب رهبری نیز روی خوش نشان نداد.
14- اگر چه مخالفت مقام معظم رهبری با معاونت اولی مشایی می توانست احمدی نژاد را بر سرمایه گذاری بر فرد دیگری و دوری از مشایی رهنمون سازد ولی او کمر همت به غالب کردن او به نظام بست و تا آخرین روزهای انتخابات نیز از فشار بر شورای نگهبان و رهبری دست برنداشت. اینچنین بود که احمدی نژاد هم به لحاظ کارنامه و هم به لحاظ محبوبیت و هم به لحاظ نماینده برای حضور در انتخابات عملاً حرفی برای گفتن و ادامه ی گفتمان خود نداشت.13- تسلط احمدی نژاد برکشور در اثر شدت تحریم هایی که بیش از همه زاییده ی فتنه گری فتنه گران و اجماع خارجی علیه ایران بود که در اثر مسائل 88 رخ داده بود، کاهش یافت. کاهش 50 درصدی درآمد نفتی، افزایش نقدینگی، دست خالی در تأمین ارز مورد نیاز بازار برای جمع آوری نقدینگی، محدودیت در واردات و صادرات (به واسطه تحریم بانکی) و عدم استفاده از نظرات کارشناسان غیر دولتیها و مشغولیت بیش از حد به مسائل فرعی، همه و همه باعث شدند، ختام کارنامه احمدی نژاد به لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی، دچار نقاط سیاهی شد که بعضاً احمدی نژاد با بد دفاع کردن از خود، بیشتر به سیاهتر شدن آنها دامن می زد.
15- در حالی که دولت نتوانسته بود فردی از گفتمان نو اصولگرایی تربیت و تحویل دهد، این بار خروجی مهندس چمران و شهرداری تهران نیز فردی از گفتمان نو اصولگرایی نبود، به نوعی که خود مهندس چمران به عنوان گزینه ای برای نامزدی مطرح شد.
16- گزینه های جبهه پایداری عموماً کسانی بودند که در دولت نهم به کار گماری شدند ولی با انحراف مرز مشخصی داشتند. بیشتر این افراد وزرای اخراجی احمدی نژاد بودند و دبیرشورای امنیت ملی نیز یکی از گزینه ها بود که خروجی آنها در نهایت دکتر لنکرانی شد ولی با ثبت نام دکتر جلیلی، دکتر لنکرانی طبق وعده ای که داده بود وارد رقابت درون گفتمانی نگشته و انصراف داد. عملاً مدت زیادی از فرصت جبهه پایداری صرف خنثی سازی تبعات این مسئله شد و گزینه ی نهایی جبهه پایداری در آخرین روزهای مانده به انتخابات همان دکتر جلیلی شد. دکتر جلیلی شباهت های زیادی به احمدی نژاد 84 داشت، همه به لحاظ شعارها و هم به لحاظ مورد حمایت استاد مصباح بودن و هم به لحاظ سادگی ظاهر.
17- انتخابات یازدهم ریاست جمهوری محل رقابت چندگفتمانی بود. از یک سو حداد و جلیلی و کمی هم قالیباف از سیاه نمایی از دولت احمدی نژاد پرهیز می کردند و از مقاومت خارجی و مقاومت اقتصادی می گفتند و از سوی دیگر سایر نامزدها، دولت و ادامه ی گفتمان او را خطرناک می دانستند.
18- در هر صورت، نقاط سیاه کارنامه احمدی نژاد، شباهت جلیلی به او، سیاه نمایی های رقبا، عدم سیاه نمایی از سوی جلیلی، خطرناک جلوه دادن جلیلی به واسطه ی شباهتها به احمدی نژاد از سوی رقبا و رسانه های ماهواره ای و دعوت به حضور در انتخابات برای رأی نیاوردن جلیلی، همه و همه موجب شد تا آرا از شبیه ترین فرد به احمدی نژاد فرار کند و به متضاد ترین فرد با او جلب شود و این یعنی کسب آرا توسط روحانی (نماینده هاشمی) و عدم توفیق گفتمان نو اصولگرایی.
آنچه که مسجل است این که نو اصولگرایی نمرده است و می تواند با توجه به تجارب روز افزون و فراغ بال به جذب نیرو و تقویت تشکیلاتی و انسجام فکری بپردازد و البته آنچه مهم است این که دیگر نباید دچار تشکیک و چنددستگی و عدم اعتماد باشند و باید با برنامه ریزی دقیقتر وارد عرصات مهم گردد، امیدوارم در دفعات بعد، ورود نماینده ی نواصولگرایان با هماهنگی و انسجام بیشتر همراه باشد و اصلح محوری و برنامه مداری، به جای ملاحظه کاری و انفعال و عجله در دستور کار نو اصولگرایان قرار گیرد. اگرچه جبهه پایداری اثبات کرده است که در انتخاب ها و معرفی گزینه ها حتی به اعضای خود نیز محدود نیست، ولی به نظر می رسد که این جبهه یا باید در نشر تفکرات و اصول خود بیشتر بکوشد و در جذب و هماهنگی سایر نواصولگرایان بهتر عمل کند تا خروجی مورد وفاق ایجاد نماید و یا باید تشکلاتی فراتر از این جبهه تشکیل شود تا همه ی نو اصولگرایان را در خود نگاه دارد، اکنون که اصولگرایان و نو اصولگرایان در قدرت نیستند بهترین فرصت است تا خالصان و معتقدان واقعی به اصولگرایی و انقلابی گری منهای مصلحت سنجی و سیاسی بازی را تربیت، جذب و تشکل بخشد.
کلمات کلیدی:
همیشه برایم سوال بوده و هست و خواهد بود. یک سوال مهم و مبهم و بدون جواب. همیشه دنبال فردی بودم که بتواند این سوال را برایم پاسخ بگوید. از وقتی که خوب و بد را در حد و اندازه خودم به خیال خود شناختم، از وقتی که از جنگ تحمیلی هشت ساله شنیدم و فهمیدم جنگ چه بود چه بر ما گذشت البته باز هم به خیال خودم، این سوال افتاد به جانم...
تا اینکه یک شب در جایی فردی سخنرانی میکرد و از جنگ و چرایی جنگ میگفت. از روال جنگ، از سختیهای جنگ، از پیروزیهای جنگ، از..... از سوال بی پاسخم هم گفت. از روزهای پایانی جنگ، از جام زهری که امام نوشید، از قطعنامه 598، از همه گفت. اما باز هم سوالی مبهم و بدون پاسخ برایم مانده است و مات و مبهوت سختیهای این پیر جماران هستم که چه شد و چه گذشت بر او و واقعیت و راز پشت پرده چیست؟
حتی آن چه را هم که میدانم و میشنوم هم نمیخواهم راست باشد! یا که درستتر بگویم، میترسم راست باشد! کاش که دروغ باشد!! امامی که همیشه میفرمود جنگ در راس امور است و بارها تاکید کرده بود که سازش نمیکنیم و تا آخر ادامه خواهیم داد و شعارمان جنگ، جنگ، تا پیروزی بود؛ چه شد که جام زهر را نوشیدند؟ و یا به تعبیر درستتر چه کسانی جام زهر را به امام نوشاندند؟
مراد امام از "اینها" در کلامشان کیست؟ «اینهایی که میگویند باید سازش کرد، اینها میفهمند که ما اگر سازش کنیم، له میشویم؟» صحیفه نور، ج20، ص271. دشمنان خارجیِ این نظام بودند؟ دشمنان داخلی؟ یا که دوستان و نزدیکان امام؟ راستی این پدر پیر و دلسوز و معمار انقلاب و نظام چه میخواهد بگوید:
«قصه امام حسن علیه السلام و قضیه صلح، آن هم صلح تحمیلی بود. برای این که امام حسن دوستان خودش یعنی آن اشخاص خائنی که دور او جمع شده بودند او را جوری کردند که نتوانست خلافش بکند. صلح کرد. صلح تحمیلی بود. این صلحی هم که به ما میخواهند بگویند، این است... آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد و آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمومنین واقع شد، هر دویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد. این ما را هدایت میکند به این که نه زیر بار صلاح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی.» صحیفه نور، ج20، ص119
ای روح خدا، قطعنامهای را پذیرفتی که یک سال از تصویب آن گذشته بود و حتی دو هفته قبل از پذیرش آن فرمودی: «باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابیمان در جبههها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولان نظام باید تمامی هم خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است. غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله ـ صلی علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد، تقدیم مینمایم.» صحیفه نور، ج21، ص69.
و چقدر تلخ و جانسوز برایمان از تلخی این جام زهر گفتی، و چه تلختر و جانسوزتر که مشخص نشد چه بر تو گذشت و حقیقت چه بود و این جام زهر در هیاهوی زمانه به فراموشی سپرده شد.
«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود این است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خوداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی ـ نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.» صحیفه نور، ج21، ص92.
خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سرکشیدهام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم... قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم... شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز، فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام... من باز میگویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشندهتر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.... کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم؛ ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست، سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرکت است؛ که اگر بند بند استخوانهایمان را از هم جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم. صحیفه نور، ج21، صص93 و 95 و 98.
"قطعنامه 598 چگونه تصویب شد؟" کتابی که دارای 400 ارجاع و در 81 صفحه به چاپ رسیده است، شاید گوشهای از این حقایق را از پس پرده بیرون کشد. اما آیا حقایقی که امام از آن زجر کشیدهاند و باعث شد آن ابرمرد استقامت و شجاعت تلخی آن را این چنین به کاغذ بکشاندند، در این چند صفحه خلاصه میشود؟! هرگز...
پ.ن: 25 سال از 27 تیر 67 میگذرد و هنوز حوادث و عواملی که باعث رنجش امام شد، روشن نشده است. بی شک یار دیرین و راستین امام و علمدار ایران، مقام عظمای ولایت، امام خامنهای از این حوادث و عوامل خبر دارند و این راز و زخم کهنه، سالیان سال بر قلبشان سنگینی میکند و همراهشان است. آیا روزی برای همگان روشن خواهد شد؟
کلمات کلیدی:
روزگاری نه چندان دور مجلس تصویب کرد که کلی وزارتخانه باید با کلی وزارتخانه دیگر ادغام شود و به رقم مشخص کاهش یابد، این ادغامها بعضاً ایردات خسارت باری ایجاد کرد، تعدادی وزارتخانه ی بعضاً بی ربط باهم ادغام شدند و هیچ کوچک شدنی هم جز در کاهش تعداد وزیر در آنها عملاً رخ نداد و مدتها طول کشید تا چارتهای جدید برایشان نوشته و اجرایی شود و جابجایی های مکانی رخ دهد و انتصابات جدید ابلاغ گردد و اکنون که بعد از این همه هزینه به نقطه ی بهره برداری و هماهنگی نسبی رسیده ایم، مجلس در جهت همکاری با آقای حسن روحانی، رییس جمهور منتخب شروع به بحثهای جدی در خصوص لغو ادغامها نموده است. از سوی دیگر برخی وزارتخانه ها که تنها در جهت قابل کنترل بودن توسط مجلس شده بودند نیز در معرض خطر قرار گرفته اند، به نوعی که سازمان ملی جوانان دوباره از وزارت ورزش جدا گردد و احتمالاً بحث وزارتخانه شدن سازمان میراث فرهنگی که جدی بود نیز با حضور دولت جدید منتفی می گردد.
با این تکاپویی که در مجلس رخ داده است باید بپذیریم یا تشکیل وزارتخانه های جدید، ادغام، حذف و تفکیک آنها به صورت غیرعلمی و غیرکارشناسی صورت گرفته بوده یا این که این امور حساس و کلیدی که تعداد زیادی از آنها ظرف چندماه صورت گرفت، تنها محملی برای بازی های سیاسی و در جهت ایجاد آزادی برای دولتها و یا سخت گیری بر آنهاست و حال این که رویه مجلس در بحث وزارتخانه ها باید تنها بر اساس اصول کارشناسی و به دور از هرگونه بازیهای سیاسی انجام گردد.
باید مد نظر قرار داد که اگر چه برخی از ادغامها به صورت غیرکارشناسی صورت گرفته است، اما دولت با صرف هزینه های زیاد و مدت حدود 2 سال این ادغامها را عملی کرده و مردم نیز از این بابت دچار مشکلات زیادی گردیده اند و تفکیک مجدد آنها نیز مستلزم صرف دوباره همان زمان و هزینه و ایجاد زحمت برای مردم است که مجلس باید این فایده و هزینه ها را بسنجد و تنها براساس مسائل کارشناسی تصمیم بگیرد، یقیناً چنین اموری وقتی با قیدهای فوریت و بدون وقت مناسب در کمیسیون های تخصص در دستور کار مجلس قرار می گیرند، جز بروز مباحث احساسی و غیرکارشناسی نوید دیگری نمی دهند.
این که تمام بخشهای اجرایی اعم از سازمان جوانان و سازمان تربیت بدنی و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و سازمان محیط زیست و ... توسط مجلس، با رأی اعتماد، بررسی، هدایت و کنترل عملکرد و در نهایت استیضاح باشند، یک اصل خوب، منطقی و درجهت افزایش پاسخگویی تلقی می شود که اگر تا کنون برای تمام سازمانهای حساس، رخ می داد باعث می شد سازمانی مثل سازمان میراث فرهنگی به یک حیاط خلوت برای دولتها تبدیل نشود و نباید این امر کاربردی نیمه کاره رها شود بلکه باید به نحو مطلوب تا انتها راهبری گردد.
کلمات کلیدی: