خرجن من الخدور، ناشات الشعور، على الخدود لا طمات، و للوجوه سافرات، و بالعویل داعیات، و بعد العز مذللات، والى مصرع الحسین، مبادرات.ام کلثوم شیوه کنان ناله مىزد و مىگفت: وا محمدآه، وا ابتآه، وا سیداه، وا جعفرآه، وا حمزتآه، هذا حسین بالعمر صریح بکربلاء... این حسین است که در آفتاب سوزان روى زمین افتاده است.(5)
زینب (علیها السلام) فریاد مىکشید و مىگفت:وا اخاه! وا سیداه! و اهل بیتاه، لیت السماء أطبقت على الأرض، و لیت الجبال تدکدکت على السهل...(6) اى برادر من! اى پیشواى من! ای کاش طاق آسمان به زمین فرود مىآمد، ای کاش کوهها سیل صفت برسینه دشتها و بیابانها فرو مىریخت، این سخن می گفت و بسوى امام حسین(علیه السلام) مىآمد.
وقتى که نزدیک رسید دید عمر سعد با گروهى از یارانش کنار امام (علیه السلام) ایستادهاند و گروه دیگرى عزیز دلش را هدف تیر و دستخوش شمشیر قرار دادهاند زینب خطاب به عمر سعد کرد و گفت: أیقتل ابو عبدالله و أنت تنظر الیه؟ اى پسر سعد برادرم را مىکشند و تو ایستاده و نگاه میکنى؟! عمر سعد دلش بحال زینب (علیها السلام) سوخت و اشکش جارى شد، در عین حال روى از وى برتافت و چیزى نگفت.(7)
و چون حضرت زینب (علیهاالسلام) دید که عمر سعد اعتنا نکرد صدایش را بلند کرد و گفت: و یحکم أما فیکم مسلم واى بر شما! آیا در تمام شما مردم یک نفر مسلمان نیست؟ باز هم کسى به زینب(علیهاالسلام) جواب نداد.(8)
آنگاه که اضطراب بیش از حد زینب را مشاهده کرد. دستور داد: بى درنگ وارد گودال قتلگاه بشوید و کارش را بسازید، انزلواله و اریحوه. از میان همه، شمر پیشى گرفت و پس از ورود به گودى نخست لگدى بر وى زد، آنگاه روى سینهاش نشست با یک دست محاسن شریفش را گرفت و با دست دیگر دروازه ضربه شمشیر بر بدنش وارد ساخت(9) و در پایان سرش را از بدن جدا کرد. (لعنت خدا بر قوم ستمگر).
کلمات کلیدی: